«رفتارش با مردم، رفتار خوش بود. در جمع مردم، همیشه بشّاش بود. تنها که مىشد، آن وقت غمها و حزنها و همومى که داشت، آنجا ظاهر مىشد. هموم و غمهاى خودش را در چهره خودش جلوِ مردم آشکار نمىکرد. بشّاش بود. به همه سلام مىکرد. اگر کسى او را آزرده مىکرد، در چهرهاش آزردگى دیده مىشد؛ اما زبان به شکوه باز نمىکرد. اجازه نمىداد در حضور او به کسى دشنام دهند و از کسى بدگویى کنند. خود او هم به هیچ کس دشنام نمىداد و از کسى بدگویى نمىکرد. کودکان را مورد ملاطفت قرار مىداد؛ با زنان مهربانى مىکرد؛ با ضعفا کمال خوشرفتارى را داشت؛ با اصحابِ خود شوخى مىکرد و با آنها مسابقه اسب سوارى مىگذاشت. زیراندازش یک حصیر بود؛ بالش او از چرمى بود که از لیف خرما پر شده بود؛ قوت غالب او نان جو و خرما بود. نوشتهاند که هرگز سه روز پشت سر هم از نان گندم - نه غذاهاى رنگارنگ - شکم خود را سیر نکرد.»